نوزده ماهگی ویه عالمه عشق
عشق مامانش وارد نوزدهمین ماه زندگی شد کی میشه وارد نوزدهمین سال زندگیش بشه از دیدنش لذت ببرم البته فکر کنم دلم برای این روزاش خیلی خیلی تنگ بشه خاله هانیه وعمو مجید اومدن خونه امون فکر کنم بعد از ازدواجشون این اولین بار بود که تنهایی اومدن خونه ی ما وما رو خیلی خیلی خوشحال کردن با خاله هانیه شور درست کردیم بابا علی هم هی می رفت ومی اومد میگفت ترشی گوجه درست کنید خلاصه ما هم دل رو زدین به دریا و یه کم هم ترشی گوجه درست کردیم که دلتون نخواد خوشمزه شد از اتفاقات بد این ماه هم واکسن زدن تبسمم بود که خیلی بد بود این اولین بار بود که سر واکسنش انقدر اذیت شد وگریه کرد الهی مامانش بمیره بچه ام خیلی گریه کرد خدا روشکر که دیگه تا مدرسه رفتن واکسن نداره اتفاق خوبم تولد مامان ناهید بود ه نا هم رفتیم خونه ی مامان ناهید و بابا علی هم زحمت کشید برای مامان ناهید یه کیک خوشگل خرید وتبسم یه هدیه ناقابل برای مامان ناهیدش خرید امیدوارم مامان عزیزم سالهای سال با سلامتی وخوشی زندگی کنه وسایه اش سالیان سال بر سر ما باشه اینم عشق مامانش که یه عالمه به مامانش وابسته شده وبه خاطر باز شدن مدارس تنها شده وبا مامانش هر روز میرن بیرون وکلی پیاده روی میکنن