تبسم تبسم ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

زیباترین تبسم زندگی

ماهی قرمز عید

1392/12/27 18:18
نویسنده : مامان هنگامه
346 بازدید
اشتراک گذاری

اسفند ماه به سرعت برق و باد گذشت از اسفندخوشم میاد همه جا بوی عید میاد بوی تمیزی بوی وایتکس فرشهای شسته شده روی پشت بام با نقشه ها ورنگهای مختلف متروی شلوغ وسیل جمعیتی که سرازیر شدن به سمت بازار و در اخر جیب های خالی و کارت های بی موجودی و دستانی پر وخسته این روزهای ما هم گذشت خونه تکونی برام خیلی سخت بود با اینکه همیشه در حال خونه تکونی هستم وبه قول بقیه خونه امون کاری نداشت ولی خیلی با یه بچه ی کوچیک کار خونه کردن سخته رایت بر می داشتم می گفت مامان منم کمک کنم دستمال بر می داشتم می گفت مامان دستمال بده منم بلدم خلاصه این وسط باید کلی هم خاله بازی میکردیم یه شبم تبسم خانم شال وکلاه کرد وبا خاله هانیه رفت خونه اشون وفرداشم خونه ی مامان ناهید بهش زنگ دم میگم تبسم کجایی میگه مامانی ازادیم ولی از بعدازظهرش بهونه گرفته بودوشبم که اومد خواب بود ولی همه اش میپرید وگریه میکرد ودر این حاگیر و واگیر هم کلی گوش جان سپردیم به غرغرهای اقای پدر که بچه رو غصه دادی و بچه لاغر شد وبچه ... خانم بچه هم که همچنان مشغول دلبری و شیرین کاری بود امسال مامانم گفت روز اول عید برای تبسم تولد نگیر بذار چند روز بگذره .یک هفته مونده بود به عید به قول هانیه خودم و کور وکچل کردم وکارم تموم شد و سفره ی هفت سینم رو هم چیدم خیلی حس خوبی بود اخه هر سال که کارم  تموم میشه علی اقا برام ماهی قرمز میخره و عید به خونه ی ما میاد امسال کارم تموم شد بهش زنگ زدم ماهی بخره یادش رفته بود وقتی اومد خونه گفت هنگام یادم رفت ماهی بخرم منم چون به دخترک صورتی ام قول داده بودم ماهی بخرم خودم رفتم وماهی خریدم واوردم .امسال هرچی سیب توی هفت سین گذاشتیم تبسم خانم بر میداشت وگاز می زد ومیذاشت س جاش از بس که شکمو این تبسم

تبسم وهفت سین نود وسه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)