هجده ماه وبیست و روزه ی مامانش
این روزای تبسم خیلی قشنگه تبسم با خودش یه عالمه عشق وشور وزندگی اورده تینا از مدرسه اومده رفته جلوی در میگه نینا نینا ننم تجاست ؟؟ترنمم که از مدرسه اومده رفته جلوی در کلی بهش شکایت کرده که کجا بودی ؟؟؟میره جلوی تلویزیون بالشت وپتو بر میداره میگه لالالالایی یعنی بزن شبکه ی پویا لالایی داره با خودش بازی میکنه یه دفعه میگه مامان ناهید تجایی ؟؟دایی حسین تجایی ؟؟ عاشق قصه ی بز بز قندیه بهش میگم تبسم اقا گرگه چی میگه صداشو کلفت میکنه لباشم غنچه میکنه میگه منم منم مادرتون باب اسفنجیم خیلی دوست داره وشعرشو بلده کافیه یکی جلوش لباس در بیاره همه اش میگه عیبه عیبه چند شب پیش باباش داشت لباسش را و عوض میکرد میگه بابا علی عیبه باباشم میگه هنگام ببر...
نویسنده :
مامان هنگامه
18:29